معنی رابطه الکتریکی
حل جدول
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
الکتریکی. [اِ ل ِ] (ص نسبی) برقی. الکتریسیته ای. منسوب به الکتریک که در تداول فارسی زبانان بمعنی برق و الکتریسیته استعمال میشود. رجوع به الکتریک و الکتریسیته شود: ماشینهای کوچک الکتریکی درهم و برهم ریخته بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 18).
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی،
(متضاد) ضابطه
فرهنگ فارسی آزاد
رابِطَه، علاقه- وصلت- پیوند
فرهنگ عمید
فارسی به آلمانی
فرهنگ واژههای فارسی سره
بستگی، پیوند، وابستگی
فارسی به عربی
اتصال، احترام، ربطه، عاده، اِتّصالٌ
معادل ابجد
908